ولادت و پرورش پیغمبر(ص) - پیامبر اعظم (حضرت محمد صلی الله علیه وآله) .
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[دانشمند] هنگامی که از آنچه نمی داند پرسیده شد، ازگفتن «خداوند داناتر است» خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]

پیامبر اعظم (حضرت محمد صلی الله علیه وآله) .

ولادت و پرورش پیغمبر(ص)

پیغمبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله) بنا برمشهور و بر اساس بیشتر احادیث‏شیعه در روز هفده ربیع الاول «عام الفیل‏» یعنى سالى که قوم فیل براى تخریب خانه کعبه‏و اشغال مکه به حجاز آمدند، مطابق 580 میلادى در شهر مقدس مکه معظمه متولد گردید. اکثر علماى عامه ولادت پیغمبر را در را در دوازده ربیع الاول دانسته‏اند. از میان دانشمندان ما شیخ کلینى در گذشته سال 329 ه و جمعى دیگر نیز ولادت حضرت را روز جمعه دوازده ربیع الاول مى‏دانند.

پدرش عبدالله کوچکترین پسران عبدالمطلب بود، پیغمبر بنابر مشهور دو ماه بعد از رحلت پدر متولد شد، به همین جهت او تحت‏سرپرستى جدش عبدالمطلب قرار گرفت، و عبدالمطلب طبق رسوم بزرگان قریش او را به زنى صحرانشین به نام «حلیمه‏» که از نجابت و لیاقت‏خاصى برخوردار بود سپرد، تا به وى شیر داده و در آغوش صحرا و فضاى باز و محیط آزاد پرورش دهد، و از بیمارى و احیانا وباى شهر مکه در امان باشد.

بدین گونه محمد (صلى الله علیه و آله) در صحرا و میان قبیله «بنى اسد» که حلیمه نیز از آنها بود پرورش یافت. هر چند گاه حلیمه او را به مکه مى‏آورد و باز به صحرا برمى‏گردانید، و چون به سن پنج‏سالگى رسید او را به مکه برگردانید و تحویل جدش عبدالمطلب داد، و از وى پاداش نیکو یافت.

«آمنه‏» مادر جوانش در جد چهارم (کلاب بن مره) با عبدالله همسر خود شریک بود. برادران و کسان او در شهر مدینه مى‏زیستند، ولى پدر «آمنه‏» با خانواده‏اش مدتى بود که در مکه اقامت داشتند.

در همان سال که حلیمه محمد (صلى الله علیه و آله) را به مکه باز گردانید، آمنه براى دیدار کسانش و زیارت تربت‏شوهر فقیدش همراه طفل پنج‏ساله خود راهى نثرب و شهر مدینه شد. اقامت آنها درمدینه یک ماه طول کشید. هنگام بازگشت در میان راه مادر پیغمبر نیز وفات یافت و در نقطه‏اى به نام «ابوا» در نزدیکى مکه مدفون گشت.

پیغمبر چهار سال بعد تحت کفالت جدش عبدالمطلب بسر برد و چون درنه سالگى او عبدالمطلب نیز زندگانى را وداع گفت، طبق وصیت عبدالمطلب، به خانه عمویش ابوطالب آمد و عمو و همسر او فاطمه دختر اسد بن هاشم با آغوش باز سرپرستى محمد بن عبدالله را که برادرزاده ابوطالب و عموزاده همسرش بود و هر سه داراى یک خون بودند، به عهده گرفتند. اهمیت پرستارى صمیمانه این عمو و زن عمو از «محمد» تا آنجا بود که وقتى ابوطالب در سال دهم بعثت وفات یافت پیغمبر دنبال جنازه او مى‏گریست و مى‏گفت: عمو بعد از تو من بکجا بروم؟ و چون فاطمه دختر اسد در مدینه رحلت کرد، پیغمبر فرمود: امروز مادرم وفات کرد!

علامه مجلسى مى‏نویسد: شیعه امامیه اجماع و اتفاق نظر دارند که ابوطالب و آمنه دختر وهب و عبدالله بن عبدالمطلب، و نیاکان پیغمبر تا آدم (علیه السلام) همگى با ایمان و خداپرست بودند.»

(بحار الانوار چاپ جدید ج 15 ص 3) سفر پیغمبر به شام

در سن دوازده سالگى محمد (صلى الله علیه و آله)، ابوطالب آهنگ سفر شام و تجارت شمال داشت، محمد نیز با اصرار همراه عمو و دیگر تجار عرب راهى آن سفر طولانى و پر مشقت گردید. در این سفر در شهر «بصرى‏» واقع در سرزمنى اردن، پیغمبر با راهبى به نام «بحیرا» یا «جرجیس‏» که در کنار شهر در دیر خود مى‏زیست، برخورد نمود. هنگامى که کاروان تجار قریش به سوى دیر راهب پیش مى‏آمد، بحیرا دید که قطعه ابرى بر سر آن پسر بچه سایه افکنده است، و هرچه کاروانیان پیش مى‏آیند، قطعه ابر نیز مانند چترى بر سر او سایه افکنده است.

این معنا موجب شد که بحیرا تمام اعضاى کاروان و تجار را به دیر خود دعوت کند،که از جمله ابوطالب و همان پسر بچه نیکبخت بود. در دیر، راهب تمام حرکات پسربچه را زیر نظر گرفت و به دقت در وى نگریست. سرانجام متوجه شد که او همان پیغمبر موعود تورات و انجیل است. بحیرا به ابوطالب گفت: این پسر بچه را یا به شام نبرد، زیرا که اگر یهود او را شناختند به وى صدمه مى‏زنند، و یا اگر به شام مى‏برد کاملا مواظب او باشد.

پس از این دیگر اطلاع درستى از پیغمبر نداریم، جز این که در خانه ابوطالب به سر مى‏برد، و ابوطالب عمویش و همسر او فاطمه دختر اسد ابن هاشم، همچون پدر و مادرى دلسوز و مهربان به پرستارى و پذیرائى از «محمد» یتیم عبدالله همت گماشتند.

ابوطالب در میان کلیه فرزندان عبدالمطلب از همه عاقل‏تر و داناتر بود، مردى سخنور و شاعر و چنانچه گفتیم با عبدالله پدر پیغمبر از یک مادر بود. فاطمه همسر و دختر عموى او نیز زنى خردمند و با شخصیت بود. آنها نخستین پسر عمو و دختر عمو از دودمان هاشم بودند که با هم ازدواج کردند.

پیغمبر همیشه فاطمه را مادر خطاب مى‏کرد، و ابوطالب را پدر خود مى‏دانست. به عبارت دیگر این مرد و زن چنانچکه مى‏باید در نگاهدارى و پرورش برادرزاده و عموزاده خود، سعى بلیغ به عمل آوردند. به همین جهت نیز حقى عظیم بر مسلمین و جهانیان دارند. درباره شخصیت ممتاز ابوطالب در جاى خود سخن خواهیم گفت.

شرکت پیغمبر در جنگ فجار

جنگ‏هاى فجار ازحوادث مشهور عهد جاهلیت و دوران قبل از اسلام است. موضوع این بود که گفتیم عرب که پیوسته در صحارى سوزان خود به غارتگرى و جنگ و نزاع اشتغال داشتند. تعهد کرده بودند که چهار ماه رجب، دى‏القعده، دى‏الحجه و محرم دست از جنگ و کشتار بکشند، و در بازارهایخود به خرید و فروش وو مفاخرت و شعر و خطابه بپردازند. ولى چهار بار حرمت احترام ماه‏هاى حرام شکسته شد، و اعمالیانجام گرفت که کار به جنگ کشید. فجار از فجور یعنى اعمال ناشایستى گرفته شده است که در آن ماه‏هاى محترم به وقوع پیوست.

در چهارمین جنگ فجار که تا چهار سال ادامه یافت، پیغمبر هم شرکت داشت. سن پیغمبر در ایام جنگ چهارم به اختلاف روایات چهارده یا پانزده یا بیست‏سال بوده است.

شاید این اختلاف روایات به واسطه مدت این جنگها پدید آمده است که شراره آن در مدت چهار سال شعله‏ور بود.

جنگ در میان قبیله هوازان و قریش و قبیله کنانه همپیمان قریش روى داد. پیغمبر در این جنگ که تمام افراد پیر و جوان قبیله قریش به طرفدارى از همپیمان خود «کنایه‏» شرکت داشتند، در گرما گرم جنگ تیرهاى دشمن را از عموهایش برطرف مى‏ساخت. معناى این سخن این است که شخصا به طرف کسى تبر اندازى نکرد، و کسى را نکشت و تنها از جان عموها دفاع مى‏کرد.

پیمان جوانمردان

یکى از خاطرات جالبى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از ایام جوانى خود داشت، و گاه گاهى از آن با خوشى و مسرت یاد مى‏کرد، شرکت آن حضرت در پیمانى به منظور دفاع از مظلومان و ستمدیدگان بود که در تاریخ اسلام به نام «حلف اللفضول‏» مشهور است.

«حلف‏» به معناى پیمان و «فضول‏» جمع فضل است، و معناى هر دو کلمه «پیمان فضل‏ها» است. بنا بر مشهور علت این نامگذرى این بود که پیش از آن ایام، پیمانى میان سه نفر از قبیله «جرهم‏» که نام هر سه «فضل‏» بود بسته شده بود، و فضل‏ها تعهد کرده بودند که به یارى مظلومان برخیزند. به همین جهت پیمان آنها به خاطر اسامى اعضاى پیمان «حلف الفضول‏» خوانده شد. از آنجا که بعدها در زمان رسول اکرم نیز چنین پیمانى منعقد گردید، به یاد پیمان نخست، آن نیز به «حلف الفضول‏» موسوم گشت.

نظر دیگر این است که وقتى در زمان پیغمبر این پیمان توسط جوانمردان قریش بسته شد، خردمندى از قریش گفت: این عده وارد فضل از این امر شدند، و از اینجا «حلف الفضول‏» یا پیمان جوانمردان خوانده شد.

موضوع این بود که مردى از «یمن » کالائى براى فروش به مکه آؤرد، «عاص بن وائل‏» پدر عمرو عاص معرئف همکار معاویه که از طرف او به حکومت مصر رسیده، از قبیله بنیسهم به ظاهر آن را خرید، ولى وقتى مرد یمنى براى دریافت وجه آن به وى مراجعه نمود، عاص بن وائل از پرداخت قیمت و استرداد اصل مال سرباز زد. مرد یمنى از او به مردان قبیله بنى سهم شکایت برد و استمداد نمود، ولى به خاطر نفوذى که عاص بن وائل داشت هیچ کس ترتیب اثرى به شکایت او نداد.

مرد یمنى چون این دید، آمد نزدیک «حجر الاسود» و فریاد برداشت، و از مظلومیت‏خود ناله سرداد. سپس به میان سایر قبائل قریش رفت و استمداد کرد، اما نتوانست‏حس ترحم آنها را برانگیزد! مرد یمنى که این را دید بالاى کوه ابوقبیس و در وقتى که افراد متنفذ قریش در پیرامون کعبه اجتماع کرده بودند، با صداى رسا فریاد مظلومیت برداشت، سپس از کوه به زیر آمد، و روى به جمع قریش نهاد.

در آن جمع زبیر بن عبدالمطلب یکى از عموهاى پیغمبر (صلى الله علیه و آله) برخاست، و به میان قبائل بنى هاشم و بنى مصطلق و بنى زهره و بنى اسد و بنى تمیم گشت، و به جلب حمایت آنها از مرد مظلوم پرداخت. در نتیجه مردانى از این قبایل در خانه «عبدالله بن جدعان‏» که از مردان نامى قریش و بزرگسال و کریم النفس و مورد احترام عموم بود، گرد آمدند، تا درباره اتفاق سوئى که در ماه حرام (ذى القعده) کنار خانه خدا براى مرد غریبى پیش آمده بود، چاره جوئى کنند.

در این جمع پیغمبر آینده اسلام که در آن وقت بیست‏ساله و به روایتى بیست و پنج‏ساله بود هم شرکت داشت. مذاکرات این مجلس گذشته از دفاع از حق مرد یمنى ، ابعاد وسیعى یافت، و به عقد پیمانى انجامید که بعدها به عنوان بهترین کار قریش در زمان جاهلیت‏شهرت گرفت. یعنى همان «پیمان جوانمردان‏» یا «حلف الفضول‏».

اعضاى پیمان درمنزل «عبدالله بن جدعان‏» تعهد کردند که از آن پس درمحیط مکه هر اتفاق سوئى رخ دهد، چه براى غریب یا قریب باشد و چه آزاد و بنده، درمقام دفاع برخیزند، حق طرف را از متعدى بگیرند و از وى دفع ظلم کنند. خواه ظالم و متعدى از طبقه بالا باشد یا پائین اهل شهر باشد یا بیگانه. علاوه بر این، جوانمردان حاضر در مجلس تعهد نمودند مردم مکه را به کارهاى نیک تشویق کنند، و از اعمال طشت بر حذر دارند، تا بدین گونه هر گونه رفتار ناپسند و مظاهر ظلم و ستم را از مکه ریشه کن سازند.

پس از این تعهد و عقد پیمان، حاضران مجلس به خانه عاص بن وائل رفتند، و مال مرد یمنیرا از وى گرفتند، و به صاحبش مسترد داشتند.

سالها بعد در زمانى که پیغمبر به مقام نبوت رسیده بود و در مدینه به سر مى‏برد، به این کار افتخار مى‏کرد و مى‏فرمود: من در خانه عبدالله بن جدعان در پیمانى شرکت نمودم که آن را از داشتن بهترین کالاها دوست‏تر دارم، اگر در اسلام نیز مرا در پیمانى مانند آن دعوت نمایند اجابت مى‏کنم.(فقد شهدت فى دار عبدالله بن جدعان حلفا لو دعیت به فى الاسلام لاجبت.)

ازدواج با خدیجه

در دورانى که پیغمبر سنین بین بیست تا بیست و پنج‏سالگى را مى‏گذرانید، ابوطالب از خدیجه دختر خویلد بانوى نامدار قریش که از نجابت و اصالت و عقل و فهم و درایت فراوان برخوردار و در نیاى چهارم (قصى بن کلاب) با پیغمبر شریک بود، تقاضا نمود سرمایه‏اى در اختیار بردارزاده‏اش «محمد» بگذارد، تا او نیز خود به کار تجارت اشتغال ورزد. خدیجه از ارث پدر، و دو همسر متوفاى خود ثروتى اندوخته بود، و مانند بسیارى دیگر از زنان مکه با آن تجارت مى‏کرد. به این معنا که نمایندگانى مى‏گرفت تا با سرمایه او داد ستد کنند.

خدیجه که وصف «محمد بن عبدالله‏» جوان محبوب مکه را به عنوان «محمد امین‏» شنیده بود، شخصا از «محمد» خواست به دیدن او برود، وقتى «محمد» آمد خدیجه گفت: آنچه موجب شده است من شیفته تو شوم و مهر و محبت تو را صادقانه به دل گیرم، صداقت و امانت و اخلاق شتوده تو است. به همین جهت‏حاضرم سرمایه‏اى دو برابر آنچه به دیگران مى‏دهم در اختیارت بگذارم تا شخصا اقدام به تجارت کنى. علاوه دو غلام خود را نیز به تو مى‏سپارم تا در این سفر تجارى همراه تو باشند و در کارها تو را یارى نمایند.

خدیجه به غلامان خود دستور داد کاملا تحت فرمان «محمد» باشند، و هنگام بازگشت هرچه از وى در سفر دیده‏اند، گزارش دهند.

«محمد» با مال التجاره خدیجه همراه سایربازرگانان مکه راهى سفرشام شد در این سفر همه تجار سود بردند، به خصوص، «محمد» که بیش از دیگران سود برد. در بازگشت «میسره‏» غلام خدیجه به وى که از کارهاى محمد در سفر جویا شده بود، گفت: تمام کارهاى او حساب شده و منظم و بر اساس عقل و درایت است. میسره توضیح داد که وقتى یکى از تجار از محمد خواست به دو بت «لات‏» و «عزى‏» سوگند یاد کند، محمد گفت: «چیزى در نزد من پست‏تر از لات و عزى نیست‏» و چون در شهر «بصرى‏» راهبى محمد را دید که در سایه درختى نشسته است، گفت: «این همان پیغمبرى است که در تورات و انجیل راجع به او بشارت‏هاى زیادى خوانده‏ام‏»!

نجابت محمد بن عبدالله که از اصیل‏ترین قبایل عرب «بنى هاشم‏» بود، و استعداد و لیاقت و شخصیت ممتاز و شهرتى که در امانت‏دارى داشت، او را زبانزد خاص و عام کرده بود.به طورى که «محمد امین‏» خوانده مى‏شد. این اخبار و گزارش‏ها توام با قامت موزون و قیافه خوش ترکیب و رخسار زیبا و دوست‏داشتنى وى که چون با کسى سخن مى‏گفت، یا با دیدگان سیاه و براق و نافذ خود، به کسى مى‏نگریست، در دل طرف، تولید محبت مى‏کرد، همگى باعث‏شد که خدیجه شیفته حسب و نسب و لیاقت و سخصیت و خصال پسندیده او شود. همین جهات نیز موجب گردید که خدیجه زنى به نام «نفیسه‏» دختر «علیه‏» واسطه قرار دهد تا آمادگى او را براى ازدواج با محمد به اطلاع وى برساند.

بعضى از مورخان معتقدند که خدیجه خود موضوع را با «محمد امین‏» در میان گذاشت، و به گفته «ابن هشام‏» مورخ مشهور به وى گفت: «عموزاده من! به واسطه خویشاوندى که میان من و تو وجود دارد، و عظمت و احترامى که در نزد قوم خود دارى، و امانت و خوینیکو و راستگوئى که در تو هست، مى‏خواهم صریحا به تو بگویم که مایلم به همسرى تو درآیم‏».

پیغمبر موضوع را با ابوطالب عمویش در میان گذاشت، و ابوطالب نظر موافق خو را اعلام داشت «نفیسه‏» بانوى واسطه نیز آمادگى «محمد امین‏» را به خدیجه خبر داد، و به دنبال آن مجلس عقد باشکوهى در خانه خدیجه تشکیل شد.

تمام بزرگان قریش و اشراف مکه در مجلس عقد شرکت داشتند.

خدیجه در اطاق مجاور در میان بانوان مکه نشسته بود، و جریان مجلس را زیر نظر داشت. ابوطالب به نمایندگى از طرف پیامبر ورقة بن نوفل پسر عمو و نماینده خدیجه را مخاطب ساخت، و خطبه عقد را به طرزى معقول و حکیمانه خواند و از جمله گفت: «برادرزاده من محمد بن عبدالله با هر مردى از قریش که مقایسه شود، بر او برترى دارد. هرچند فاقد مال و ثروت است، ولى مال و ثروت مانند سایه، زائل مى‏شود، اما اصل و نسب چیزى است که مى‏ماند...»

وربة بن نوفل به نمایندگى از سرف خدیجه در پاسخ ابوطالب گفت: «کسى از قریش منکر فضل شما بنى هاشم نیست. ما از صمیم دل میل داریم که دست به ریسمان فضلیت و رافت‏شما بزنیم‏».

پس از آن خدیجه به کابین چهار صد دینار، برایمحمد بن عبدالله جواب محبوب بنى هاشم و چهره درخشان مکه عقد شد.

سپس «محمد» از خانه ابوطالب به خانه خدیجه همسر خود آمد، و زندگى جدیدى را آغاز کرد.

«محمد» در این وقت بیست و چهار یا بیست و پنج‏سال داشت. خدیجه نیز بنابر مشهور 39 یا 40 سال داشته است و کمتر از اینها هم گفته‏اند.

دانشمند مشهور ابن شهر اشوب مازندرانى، مى‏گوید: احمد بلاذرى و ابوالقاسم کوفى (از علماى عامه) در کتابهاى خود، و سید مرتضى دانشمند بزرگ شیعه در کتاب «الشافى‏» و شیخ طوسى در «تلخیص الشافى‏» روایت کرده‏اند که وقتى پیغمبر (صلى الله علیه و آله) با خدیجه ازدواج کرد، خدیجه دختر بود(مناقب آل ابیطالب ج 1 ص 159)به همین جهت‏سن خدیجه را 25 سال و 28 و 30 سال هم گفته‏اند.(تاریخ خمیس، ج 1 ص 264 سیره حلبیه ج 1 ص 140)

ولادت على (علیه السلام)

هنگامى که پیغمبر آینده اسلام به سن سى سالگى رسید، حادثه‏اى بس بزرگ در شهرمکه روى داد که از هرجهت بى‏نظیر بود، و بیش از هر کس به خاندان آن حضرت مربوط مى‏شد. این حادثه بزرگ ولادت على (علیه السلام) در خانه کعبه بود که گدشته از عموم دانشمندان شیعه، جمعى از علماى منصف عامه نیز آن را اعتراف دارند.

علامه فقید معاصر شیخ آقا بزرگ تهرانى مى‏نویسد: «آقا مهدى بن محمد تقى بن ابراهیم نقوى معاصر و متولد در سال 1316 ه ازاحفاد سید دلدار على هندى دانشمند و فقیه مشهور شیعه در دیار هند، در کتاب «على و الکعبه‏» که در 44 صفحه چاپ شده است، از 22 کتاب از کتب علماى عامه نقل مى‏کند که تصریح کرده‏اند على (علیه السلام) در کعبه متولد شده است.

و هم مى‏گوید: علامه میرزا محمد على اردوباردى متولد 1312 ه (از علماى بزرگ معاصر درنجف اشرف) کتاب «امیرالمؤمنین و الکعبه‏» در اثبات ولادت حضرت امیر در بیت الحرام را تالیف نموده که در باب خود کتابى ابتکارى است.(الذریعه الى تصانیف الشیعه ج 2 ص 352)

علامه امینى به تفصیل پیرامون ولادت على (علیه السلام) درکعبه بحث نموده و ازجمله از دانشمند عالیقدر عامه حاکم نیشابورى در کتاب «مستدرک صحیحین‏» ج 3 ص 483 نقل مى‏کند که گفته است: «اخبار به تواتر رسیده که فاطمه دختر اسد، امیرالمؤمنین على بن ابیطالب کرم الله وجهه را در درون کعبه زائید.(وقد تواتر الاخبار ان فاطمة بنت اسد ولدت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب کرم الله وجهه فى جوف الکعبه.)

و از کنجى شافعى درکتاب «کفایه‏» نقل کرده که از طریق ابن نجار از حاکم نیشابورى روایت نموده که گفته است: «امیر المؤمنین على بن ابیطالب درمکه در خانه خدا، شب جمعه سیزدهم ماه رجب سى سال گذشته از عام الفیل متولد گردید. نه قبل و نه بعد از وى مولودى در بیت الله الحرام جز او متولد نگردید، و این کرامتى براى آن حضرت بو به خاطر مقام با عظمت او بود.»

به پیروى از وى، احمد بن عبدالرحیم دهلوى مشهوربه «شاه ولى الله‏» پدر عبدالعزیز دهلوى مصنف کتاب «تحقه اثنى عشریه‏» (تحفه اثنى عشریه کتابى بزرگ در در شیعه است، و هموطن او سید عالیقدر میر حامد حسین نیشابورى هندى کتاب باعظمت «عقبات الانوار» را در رد آن نوشت.) در کتاب «ازالة الخفاء» نوشته‏» نوشته است: «اخبار متواتر است که فاطمه دختر اسد امیرالمؤمنین على را در درون کعبه زائید. آن حضرت درروز جمعه سیردهم ماه رجب سى سال بعد ار عام الفیل در کعبه متولد گردید، و هیچ کس جز او نه قبل و نه بعد از وى در کعبه متولد نگردید».

شهاب الدین سید محمود الوسى صاحب تفسیر کبیر در کتاب شرح قصیده عینیة عبدالباقى افندى عمرى ص 15 در ذیل این بیت قصیده او در مدح مولاى متقیان: انت العلى الذى فوق العلى رفعا ببطن مکة عندالبیت اذ وضعا

مى‏نویسد: «اینکه امیر کرم الله وجهه در خانه خدا متولد شده، در دنیا امرى مشهور، و در کتب فرقین سنى و شیعه ذکر شده است‏».

تا آنجا که مى‏گوید: «جز او کرم الله وجهه کسى در خانه خدا متولد نشده و چقدر مناسب است که امام ائمه در محلى که قبله مسلمین است متولد گردد. سبحان من یضع الاشیاء فى مواضعها و هو احکم الحاکمین (الغدیر ج 6 ص 22)

در تکمیل سخن نغز شهاب الدین دانشمند و مفسر بزرگ سنى مى‏گوئیم جالبتر اینکه امام ائمه مسلمین حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام)، تنها کسى که در خانه خدا «کعبه‏» قبله‏همه مسلمانان جهان متولد شد، سرانجام نیزدرمحراب مسجد کوفه خانه خدا ربت‏خورد که بر آثرآنبا فرق شکافته به افتخار شهادت نائل گردید. شیعیان جهان نیز این افتخار را یافته‏اند که چنین مولود مبارک و وجود مقدس را امام اول مسلمین و خلیفه بلافصل پیغمبر خاتم (صلى الله علیه و آله) بدانند.

در کعبه شد پدیدار و به محراب شد شهید نازم به حسن مطلع و حسن ختام وى جلال الدین محمد دوانى فیلسوف مشهور درگذشته سال 908 ه که از مفاخر علماى عامه بوده و فقط در اواخر عمر شیعه شده است، در کتاب فارسى «نور الهدایه فى اثبات الولایه‏» مى‏نویسد: «این که جمهور اهل سنت از میان تمام صحابه پیغمبر فقط به على (علیه السلام) «کرم الله وجهه‏» مى‏گویند (یعنى گرامى باد رخسار او) به دو علت است:

یکى این که در میان صحابه تنها على (علیه السلام) بوده است که قبل ازبلوغ اسلام آورد، و هرگز در مقابل بت نایستاد و کرنش نکرد، و دیگر این که نشته‏اند; زمانى که فاطمه دختر اسد مادر على (علیه السلام) آبستن به حضرت بود، هرگاه محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله) درا مى‏دید، ناگهان به احترام آن حضرت برمى‏خواست و اداى احترام مى‏کرد.

پیغمبر آینده اسلام روزى گفت: اى مادر! تو آبستنى، من راضى نیستم براى من این طور از جا برخیزى، فاطمه گفت: به خدا قسم هرگاه شما را مى‏بینم،جنینى که در شکم دارم طورى جابجا مى‏شود که مرا ناگزیر مى‏سازد از جا بلند شوم!(کتاب نور الهدایه جلال الدین به ضمیمه شرح زندگانیاو تالیف نویسنده‏این سطور به طبع رسیده است. به آنجا مراجعه شود.)

فاطمه مادر على (علیه السلام) و دختراسد بن هاشم، یعنى دختر عموى شوهر خود ابوطالب بود، و آنها نخستین همسرانى بودند که به هاشم نسبت مى‏رساندند. این بانوى بزرگزاده که افتخار پرستارى از پیغمبر خدا را داشت، در روز 13 رجب آن سال که درد زائیدن بروى فشار وارد ساخت، آمد و در مقابل کعبه، خانه خدا ایستاد و گفت: پروردگار! تو را به عظمت این خانه و به مقام کسى که آن را بنا کرده است، سوگند مى‏دهم درد زائیدن را بر من آسان گردان!

کسانى که ناظر بودند با کمال تعجب دیدند ناگهان ضلع بالاى حجر الاسود شکست، و فاطمه همسرابوطالب به درون کعبه رفت و شکاف دیوار بهم آمد.(این نقطه تا این اواخر در دیوار کعبه مشخص بود. بیشتر زائران شیعه هنگام طواف خانه کعبه چون به آن نقطه مى‏رسند که هنوز هم علامتى دارد آن را مى‏بوسند.)موضوع بلافاصله دهن به دهن گشت و به گوش مرد و زن مکه رسید، و همه منتظر بودند ببینند سرانجام آن ماجراى شگفت انگیز چه خواهد بود.

همسر ابوطالب سه روز در خانه کعبه به سر برد. روز چهارم کسانى که پیرامون کعبه گرد آمده بودند دیدند دیوار کعبه از همان جا بار دیگر شکاف برداشت و آن بانوى سرفراز در حالى که نوزاد خود را در آغوش داشت از درون خانه خدا بیرون آمد.

همسر ابوطالب خطاب به حاضران گفت: اى مردم! خداوند مرا به خاطر نوزاد پاک سرشتم بر زنان دیگر برترى داد. زیرا هیچ زنى تا کنون اجازه نداشته است که در خانه خدا وضع حمل کند.

ولى خداوند خانه‏اش را در اختیار من گذاشت تا فرزند خود را در آن جایگاه مقدس بزایم (راجع به ولادت على علیه السلام درکعبه و خانه خدا گذشته از «الغدیر» به کتب یاد شده متن هم مراجعه شود، و چه خوبست که یکى از دانشمندان، آنها را در کتابى به فارسى و عربى منتشر سازد.)سپس به خانه آمد. پیغمبر آینده اسلام که از ماجرا اطلاع یافته بود، در خانه ابوطالب بود. نوزاد تا آن لحظه چشم باز نکرده بود. نخستین بارى که چشم گشود، لحظه‏اى بود که پیغمبر ضمن تبریک به زن عمویش نوزاد را از آغوش او گرفت و اولین نگاه نوزاد هم به روى محمد (صلى الله علیه و آله) بود.

پیغمبر صورت نوزاد را بوسید و نام او را «على‏» گذارد، و به عمو و زن عمویش مژده داد که نوزاد، آینده‏اى بس درخشان دارد.

به گفته شاعر: صدف آسا جهان آفرینش درخشان گوهرى والا گهر زاد ز بعد قرنها گیتى هنر کرد که اینسان قهرمانى باهنر زادپدرها بعد از این هرگز نبینند که دیگر مادرى اینسان پسر زاد فرى بر مادر نیکو سرشتش غزال ماده گوئى شیر نر زاد

 

© کپی رایت توسط سایت رسول نور حضرت محمد (ص) (کلیه حقوق مادی و معنوی متعلق به این سایت است.)




موسی مباشری ::: شنبه 91/11/7::: ساعت 9:48 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 34


بازدید دیروز: 4


کل بازدید :162893
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
موسی مباشری
رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی) در این مقطع زمانى، یاد و نام مبارک پیامبر اعظم از همیشه زنده‏تر است؛ و این یکى از تدابیر حکمت و الطاف خفیّه‏ى الهى است. امروز امت اسلام و ملت ما بیش از همیشه به پیغمبر اعظم خود نیازمند است؛ به هدایت او، به بشارت و انذار او، به پیام و معنویت او، و به رحمتى که او به انسان‏ها درس داد و تعلیم داد. امروز درس پیغمبر اسلام براى امتش و براى همه‏ى بشریت، درسِ عالم شدن، قوى شدن، درس اخلاق و کرامت، درس رحمت، درس جهاد و عزت، و درس مقاومت است. پس نام امسال به طور طبیعى، نام مبارک پیامبر اعظم است. در سایه‏ى این نام و این یاد، ملت ما درس‏هاى پیغمبر را باید مرور کند و آنها را به درس‏هاى زندگى و برنامه‏هاى جارى خود تبدیل کند. ملت ما به شاگردى مکتب نبوى و درس محمّدى (صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله) افتخار مى‏کند **********************************
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<